گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
حماسه حسینی
جلد سوم

نيروی اجتماعی علی ( ع ) و برنامه مبارزه معاويه با آن


علی ( ع ) از دنيا رفت و معاويه خليفه شد . برخلاف انتظار معاويه ،
علی ( ع ) به صورت نيروئی باقی ماند و معاويه آنطوری كه اعمال بيرون از
تعادل و متانتش نشان می‏دهد از اين موضوع خيلی ناراحت بود لهذا تجهيز
ستون تبليغاتی عليه علی ( ع ) كرد . در منابر و خطبه‏ها دستور داد علی ( ع‏
) را سب و لعن كنند . طرفداران خيلی جدی علی را بی‏پروا می‏كشت و دستور
داده بود به تهمت هم شده بگيرند و مانع نشر فضيلت علی ( ع ) بشوند . با
پول ، احاديث عليه علی ( ع ) ، له امويها جعل كردند . اين سه كار را
برای مبارزه با فكر علی ( ع ) كه در دلها و سينه‏ها جاداشت می‏كردند . حجر
بن عدی و عمرو بن حمق را برای همين جهت كشت . ميثم و رشيد را كه عبيد
الله در كوفه كشت روی همان برنامه معاويه بود . بالاخره يك نيروی غير
متشكل به نام تشيع عليه حكومت اموی هميشه در فعاليت بود .
برای ما تحقيق در امر حادثه حكومت اموی تنها جنبه تعجب آميز ندارد .
اين يك امر سطحی نبوده كه فقط مربوط به سيزده قرن پيش باشد كه بگوئيم‏
آمد و رفت . اين ، خطری بود برای اسلام از آن روز تا روزی كه خدا می‏داند
. حتما اگر ما بخواهيم به تاريخ روحيه خودمان رسيدگی كنيم بايد به تاريخ‏
اموی رسيدگی [ كنيم . ] فكر اموی در زير پرده و لفافه با فكر اسلامی‏
مبارزه می‏كرد . عنصر فكر اموی داخل عناصر فكر اسلامی شد . ای بسا كه در
فكر همانهائی كه هر صبح و شام بنی‏اميه را لعنت می‏كنند ، عنصری از فكر
اموی موجود باشد و خودشان خيال كنند فكر اسلامی است و قطعا اينطور است (
1 ) . مثل موضوع رعايت شؤونات در مصرف زكات و خمس و در استطاعت حج‏
و در نفقه زوجه و امثال اينها .
علی عليه‏السلام به خطر سلطه اموی زياد اهميت می‏داد و اعلام خطر می‏كرد
ولی كمتر كسی متوجه می‏شد و خودش هم می‏فرمود بعدها متوجه می‏شويد :
²و عند ذلك تود قريش - بالدنيا و ما فيها - لو يروننی مقاما واحدا و لو
قدر جزر جزور لا قبل منهم ما اطلب منهم اليوم بعضه و لا يعطوننی » ( 2 ) (
نهج البلاغه ، جلد 2 ص 5 ) .
از جمله راجع به فتنه اموی فرمود : « ان الفتن اذا اقبلت شبهت ، و
اذا ادبرت نبهت » (3) . . . ( جلد 2 ص 4 ) ايضا : « ايها الناس سيأتی‏
عليكم زمان يكفأ الاسلام كما يكفأ الاناء بما
فيه » (1) . . . (ص 21) و ايضا : « فما احلولت لكم الدنيا فی لذتها »
(2) (ص 24) و ايضا : « مالی اراكم اشباحا بلا ارواح » (3)...(ص 32-34) .
چند موضوع را علی ( ع ) پيش بينی كرد :
1 - ظلم و استبداد و استيثار بنی اميه و اينكه ديگر از اين عدل و
مساوات امروز خبری نخواهد بود و از « لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون‏
الله و از اينكه « لن تقدس امة حتی يؤخذ للضعيف حقه » . . . خبری‏
نخواهد بود كه فرمود : « لا يكون انتصار احدكم منهم الا كانتصار العبد من‏
ربه » ( ص 4 ) . مسلم بن عقبه در وقعه مدينه از مردم بيعت بر عبوديت و
غلامی يزيد گرفت . اينطور پيش بينی مولا محقق شد .
2 - اينكه نخبه‏ها و نيكان و فهميدگان و روشنفكران شما را خواهند كشت و
هر سری كه در آن سر ، مغزی و در آن مغز ، برقی از روشنی موجود باشد روی‏
تن باقی نخواهند گذاشت ، كه فرمود : « عمت خطتها و خصت بليتها و اصاب‏
البلاء من ابصر فيها و اخطأ من عمی عنها
3 - حرمت احكام اسلام عملا از بين می‏رود ، حرامی باقی نمی‏ماند . مگر
آنكه حلال می‏شود : « والله لا يزالون حتی لا يدعوا الله محرما الا استحلوه ،
و لا عقدا الا حلوه ، و حتی لا يبقی بيت مدر و لا وبر الا دخله ظلمهم و نبابه‏
سوء رعيهم » ( 1 ) . ( ص 12 ) . عبدالله بن حنظله گفت : ما از پيش كسی‏
می‏آييم كه ينكح الامهات و الاخوات ( 2 ) .
4 - اينكه اسلام مورد تحريف و پشت رو كردن قرار می‏گيرد ، عناصر غير
اسلامی وارد افكار مردم می‏شود : « يكفأ الاسلام كما يكفأ الاناء » ( ص 21 ).
« و لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا » (3) . ( ص 35 ) . همه اينها كه علی‏
مثل اينكه در آينه ببيند ديده ، واقع شد ، و يك سر محبت زائد الوصف‏
عده‏ای نسبت به علی ( ع ) گذشته از سيرت و عدل و خلقش ، وقوع اين پيش‏
بينی‏ها بود .
معاويه مرد و علاوه بر حيف و ميل اموال و غصب مناصب كه از زمان عثمان‏
شايع شده بود چند سنت سوء هم باقی گذاشت :
الف - لعن و سب علی ( ع ) .
ب - پول خرج كردن و وادار كردن به جعل حديث عليه علی ( ع ) ، و به‏
عبارت ديگر استخدام عامل روحانيت به وسيله علماء سوء علاوه بر استخدام‏
عامل ديانت از راه قتل عثمان . ( قصه سمره
بن جندب و آيه : « و من الناس من يشری نفسه ابتغاء مرضاش الله » .
ج - كشتن بيگناهان بدون تقصير كه در اسلام سابقه نداشت و از بين بردن‏
احترام نفوس و بريدن دست و پا و به نيزه كردن سرمثل سر عمرو بن حمق‏
خزاعی .
د - مسموم كردن و عمل ناجوانمردانه مسموم كردن را معمول كردن كه عملی‏
است كه با مروت و انسانيت هم سازگار نيست و بعد خلفاء ديگر هم از او
پيروی كردند . معاويه امام حسن ( ع ) و مالك اشتر و سعد وقاص و
عبدالرحمن بن خالد بن وليد را كه بهترين نصير او بود مسموم كرد .
ه - اينكه خلافت را در خاندان خود موروتی كرد ( 1 ) و يزيدی را كه‏
هيچگونه لياقت نداشت ولی عهد كرد .
و - دامن زدن به آتش امتياز نژادی و فضيلت عرب بر عجم و قريش بر
غير قريش .
از اين كارها لعن و سب علی و حتی جعل حديث و ولايت عهد يزيد سوء
تدبير معاويه شمرده می‏شود .
يزيد مردی جاهل و سبكسر بود . خليفه زادگانی كه
مرشح برای خلافت بودند می‏بايستی مدتی تعليم و تربيت شوند كه لااقل برای‏
زعامت آماده شوند ( همانطوری كه عباسيين می‏كردند ) . يزيد در باديه نشو
و نما يافته و بی خبر از دنيا و آخرت هيچگونه لياقتی نداشت .
اگر در زمان عثمان اموال و مناصب غصب شد و اگر در زمان معاويه لعن و
سب علی ( ع ) و جعل حديث و دروغ بستن به پيغمبر و كشتن بيگناهان و
مسموم كردن و خلافت را موروثی كردن و امتياز نژادی به وجود آوردن معمول‏
شد ، عهد يزيد عهد رسوائی اسلام و مسلمين بود . نمايندگان كشورهای ديگر
می‏آمدند و از همه جا بی خبر بجای پيغمبر مردی را می‏ديدند كه در دستش‏
شراب و در كنارش بوزينه‏ای با جامه‏های ديبا نشسته . ديگر چه آبروئی برای‏
اسلام باقی می‏ماند ؟ ! يزيد ، مست غرور ، مست جوانی ، مست حكومت ،
مست شراب بود . در اين صورت معنای كلام سيد الشهدا واضح می‏شود كه :
²و علی الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد». يزيد متظاهر به فسق‏
و متظاهر به كفر ورده گفتن بود ( و به عبارت ديگر يزيد پرده‏ها را همه‏
دريده بود و قطعا در همچو موردی بايد قيام كرد ) ديگر چه آبروئی برای‏
اسلام و مسلمين باقی می‏ماند ؟ !
بنابر اين ، سؤال اينكه چرا امام حسين قيام كرد درست مثل اينست كه‏
بگوئيم چرا پيغمبر اكرم در مكه قيام كرد و با قريش سازش نكرد ؟ و يا
چرا علی مرتضی اينقدر رنج حمايت پيغمبر را در بدر و حنين واحد و احزاب‏
و ليلة المبيت متحمل شد ؟ و يا چرا ابراهيم يك تنه در مقابل قدرت عظيم‏
نمرود قيام كرد ؟ چرا موسی
در حالی كه جز برادرش هارون كسی نداشت به دربار فرعون رفت ؟ معنای اين‏
چرا اينست كه امام حسين وقتی قيامش موجه بود كه جندی و سپاهی برابر با
يزيد داشته باشد و حال آنكه اگر امام حسين سپاهی برابر با يزيد می‏داشت و
در اجتماعی قيام می‏كرد كه مردم دو دسته بودند و دو صف عظيم را تشكيل‏
می‏دادند و امام حسين در جلوی يك صف بود ، قيام حسينی يك قيام مقدس و
جاويدان نبود . اين چراها در همه قيامهای مقدس و تاريخی هست . قيامهای‏
مقدس بشری دارای دو تشخص است : يكی از نظر هدف قيام ، يعنی اين‏
قيامها برای مقامات عالی انسانيت است ، برای توحيد است ، برای عدل‏
است ، برای آزادی است ، برای رفع ظلم و استبداد است ، نه به خاطر كسب‏
جاه و مقام يا تحصيل ثروت و به قول حنظله باد غيسی كسب مهتری و يا حتی‏
برای تعصب وطنی ، قبيله‏ای ، نژادی . ديگر اينكه اين قيامها برقی است كه‏
در ظلمتهای سخت پديد می‏آيد ، شعله‏ای است كه در ميان ظلمها و استبدادها
و استيثارها و زور گوئيها می‏درخشد ، ستاره‏ای است كه در تاريكی شب در
آسمان سعادت بشر طلوع می‏كند ، نهضتی است كه مورد تصويب " عقلای قوم !
" قرار نمی‏گيرد .
يكی از افتخارات نهضت حسينی همين است كه عقلای قوم ! آنرا تصويب‏
نمی‏كردند ولی از آن جهت كه فوق نظر عقلا بود نه دون نظر آنها . عرفا كه‏
از آن جنبه عرفانی ، جنبه فوق عقل آن را در نظر گرفته‏اند ، به آن نام‏
مكتب عشق داده‏اند و همچنين است منطق شعرای مرثيه سرای ما ، و خيلی جنبه‏
ايده آليستی به آن
داده‏اند . درست است كه مكتب عشق الهی است ، علی ( ع ) هم فرمود :
²مناخ ركاب و مصارع عشاق »، ولی چرا اين عشق و سلوك در صحنه‏ای مثل صحنه‏
كربلا ظهور كرد ؟ برای خداوند ، برای اين معشوق كه فرقی نمی‏كند . آری ،
رضای خدا در فداكاری در راه دين ، در راه سعادت بشر ، در راه قيام‏
بالقسط است كه هدف پيغمبران است . چرا عرفای ما اگر عاشق صادق هستند
عشقبازيهای خود را فقط در مجالس سماع به ثبوت رساندند ؟ ! عشق حسين‏
البته عشق الهی است و عشق صادق و راستين است ، تنها در مجالس سماع‏
اظهار نشده است . پس افتخار قيام حسينی اينست كه كسانی مانند ابن‏
عباس [ آن را ] تصويب نمی كردند . مطلق قيامهای مقدس بشر كه در ميان‏
تاريكيها مانند شعله ای ظاهر می‏شود مورد تصويب ديگران نيست . در زمان‏
خود ما اگر كسی مثلا به قدرتهای روحانی ما كه در غيره راه خدا مصرف می‏شود
اعتراض كند و بالاخره در مطلق مواردی كه قوای اهريمنی تسلط كامل پيدا
كرده [ اگر ] كسی اعتراض كند و ايراد بگيرد و قيام كند ، عقلا به او
ايراد می‏گيرند ، او را كج سليقه می‏خوانند ! اين سليقه چيست و مقياس‏
استقامت و اعوجاجش چيست ؟
چه خوب تعبيری دارد امير المؤمنين درباره پيغمبر اكرم كه می‏فرمايد :
« ارسله علی حين فترش من الرسل » (1) . . . « و الدنيا كاسفه النور » (2)
. . . قرآن درباره قيام ابراهيم ( ع ) می‏فرمايد :
« و لقد آتينا ابراهيم رشده‏غ ( از كلمه " رشد " معلوم می‏شود كه ابراهيم‏
چيزی را احساس می‏كرد كه ديگران احساس نمی كردند ) تا آنجا كه می‏گويد :
« قالوا حرقوه و انصروا آلهتكم ». در مورد موسی می‏فرمايد : « ان فرعون‏
علا فی الارض و جعل اهلها شيعا »( 1 ) . . . علی عليه السلام درباره فتنه‏
بنی اميه فرمود : « انها فتنة عمياء مظلمة » ( 2 ) . پس احتياج به يك‏
شعله حقانی نورانی هست . ايضا فرمود : « لتجدن بنی اميه لكم ارباب سوء»
( 3 ) ، و فرمود : « حتی لا يكون انتصار احدكم منهم الا كانتصار العبد من‏
ربه »